اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

نمی خواهم بمانم

راه می روم تنها دست در جیب پالتو با سیگاری که خیس است از این باران

جاده ها دوباره پیدا شده اند

من در پیچ کدام معبرم؟

چه تفاوتی می کند؟ برای چه باید فراموش کنم درد را....یک جایی لازم می شود.درست مانند آن شبی که دیدمش....من بی تفاوت سیگار می کشیدم و او خیره بود به لب های من که دود را پیچان می داد بیرون.....من همان دود بودم....من چیزی نبودم...همه اش خیال بود....باید فراموش می کرد و می بخشید این شب را به من و کلمات ساطوری....من چه بودم در این زنده گی؟ یکی مثل هزاران حالا تو بگیر کسی را داشته باشی که شیشه ی عینکت را هم تمیز کند...مدام بگیرد دستمال بکشد به آن شیشه ی خش داراستیگمات...برای من چه فرقی می کرد؟ من که مدت هاست این عینک را فراموش کرده ام و خودم را....باید می بخشید مرا....من مسافر بودم....