اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

علف‌ها تقویم را فراموش کرده‌اند

 

 

 

من گلی میان گل‌ها نبودم

زنبورعسل

اشتباهی روی من منشین

به زردی تنم خیره مشو   گول مخور

این علف‌هرز عسل لذت‌بخشی برای کندویت نمی‌شود

به گل‌ها فکر کن و ساقه‌های ملتمس

من ملتمس کسی نبوده‌ام

در تاریک‌ترین شب سال روییدم

و

آفتاب می‌دانی که طفلکم مرا می‌خشکاند

نیازمند چیزی نیستم

و

تنها هم‌نشینم

شبنم‌هایی‌ست که بر حسب اتفاق روی پوستم می‌نشینند

شبنم‌هایی یک‌شبه.

زنبورعسل دست‌بردار

من گیاه خوبی برای این دشت نبودم

می‌بخشید که تصادفی روییدم میان گلها

به رویاهایت فکر کن زنبورکِ سرخوش

علف رویایی ندارد

تنها دوست دارم پیچیده شوم در کاغذی و دود شوم در حلق و گوش و بینی کسی.

به کندویت برگرد

گل‌ها انتظارت را می‌کشند با شهدهاشان

من شهدی ندارم برای ادامه‌ی این ذائقه‌ی شیرین

من تلخ بودم

حتا برای بلعیده شدن در گله‌ی گوسفندان

من از مبارزه با باد دست کشیدم

زیرا زنده‌گی همین بود

ایستادن و خیره شدن به دیواری که سایه‌هایی روی آن جابه‌جا می‌شوند

زنبورعسل دست‌بردار

هنوز که این‌جایی

هم مسلکانت مسخره‌ات می‌کنند اگر بفهمند دهانت بوی علف می‌دهد

فراموش کن زنبورکِ دل‌شاد

و

با من از بهار مگو.

علف‌ها تقویم را فراموش کرده‌اند.