اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

 

 

 

 

گل ها گیلاس داده اند

 

نگاهی به مجموعه داستان خط فاصله هادی کیکاووسی نشر چشمه

 روزنامه فرهیختگان نهم مردادماه 1391

 

مریم دانشور

 

عطار نیشابوری شاعر و عارف بزرگ ایران زمین می گوید قصه چیست؟ از مشکلی آشفتن است و آنچه نتوان گفت گفتن است. نویسنده ی مجموعه داستان خط فاصله دقیقاً مترصد ایجاد چنین ایده ای ست. در تمامی نه داستان مجموعه وی سعی کرده با توسل به امکانی از این دست که بیشتر ایجاد موقعیتی خاص است ما را به دنیای داستانی اش رهنمون سازد. یعنی از آنچه نمی توان گفت به شکلی تصادفی و اغلب غافلگیر کننده در شروع داستان تا بتواند از حکایتش نقل کند. این ترفندی برای غافلگیری نیست. نگاه داستانی نویسنده به همین شکل است که این می تواند هم وجه مثبتی داشته باشد و هم وجهی منفی و آن تکرار شدن است علی الخصوص که راوی تمام داستان ها اول شخص می باشد و این بیشتر خطر به دام افتادن در تکرار را تشدید می کند. اما بیایید در همین مجموعه ببینیم وی چطور از پس این کار برآمده و چقدر  موفق بوده در این امر.

وجه اشتراک تمام داستان ها علاوه بر راوی اول شخص، بی نامی راوی ست. راوی در تمامی داستان ها اسمی ندارد. انگار در دنیای دیگری باشند یا در یک رویا. در معدود داستان هایی نظیر سگ گنده ی خانه ی آجر قرمز و یا خط فاصله و پدربزرگ در تاریکی می توان شخصیت هایی- آن هم فرعی- را دید که اسمی دارند اما شاید این نیز ساخته و پرداخته ی ذهن راوی باشد.

خصیصه ی دوم داستان های مجموعه عنصر طنز است که معمولاً بلافاصله پس از غافلگیری اولیه سراغ مخاطب می آید. خطی که او بین طنز و هراس می کشد بسیار باریک است و شکننده و به گونه ای هم می توان از شاخصه های داستان های مجموعه به شمار آورد. معلمی که سگ هایی نمی گذارند به مدرسه برود یا مردی که درون ماشین لباسشویی رفته و قصد بیرون آمدن هم ندارد که نوعی میل به بازگشت به رحم مادر را تداعی می کند. مادری که اینجا شکلی بسیار ماشینی به خود گرفته و شاید اشاره ی راوی به از دست رفتن وجه انسانی در دنیای تکنولوژی باشد. در داستان در کمال پرتقال که از زاویه دید پسرکی نقل می شود پدری را داریم که فکر می کند پرتقال است یا در حال پرتقال شدن است. این داستان که آخرین داستان مجموعه است به نوعی تکامل نوع نگاه کیکاووسی به دنیای داستانی  را دارد. در اینجا آن مرز نازک و شکننده بین طنز و هراس ناپدید می شود و به گونه ای همه چیز در هم می پیچد. دیگر نمی توان به درستی تشخیص داد که باید خندید یا گریست.  گونه ای از طنز که شاید اول بار در سینمای نئورئال ایتالیا دیده شده. معجزه در میلان شاید. داستان های کیکاووسی اما از این نظر تازه اند و می شود به آنها تکیه کرد و این نشان از وسواس مولف بر شکل گیری نوع بخصوصی از این سبک دارد. مجموعه داستان وی با نگاه آغاز می شود و با نگاه هم پایان می باید.

حالا نیم ساعتی می شود که مرد زل زده به من- از داستان های بای

و در صفحه ی آخر مجموعه نیز راوی به همراه پدرش که گمان به پرتقال شدن دارد به آسمان خیره می شوند. این می تواند معانی بی شماری را از این خیره گی به ذهن متبادر کند. نگاه خیره که در جای جای مجموعه وجود دارد و انگار بخشی از این حیرانی راوی ست و شخصیت های مجموعه که اغلب دچار چنین خیره گی هستند. انگاراین بیماری مسری ست که در جهان داستانی کیکاووسی شخصیت ها بدان دچار می شوند. می توان این خیره گی را محصول دنیای کابوس وار وی دانست. نشانه هایی از این دست در فهم داستان های خط فاصله و خطی که وی از عمد مقابل ما می کشد نقش به سزایی دارد. انواع حیوانات این وسط وجود دارند که از گوشه و کنار روایت ناگهان ظاهر می شوند و توجه ما را به خود جلب می کنند. اما این در نهایت بی تفاوتی اتفاق می افتد. مانند مگس و سنجاقکی که در داستان سوزن در کاه و در آن حیص و بیص دور لامپ می چرخند. مولف در اینجا می خواهد در کنار روایت داستانش خطوطی به موازات آن ترسیم کند تا معانی دیگری را در کنارش به ما بقبولاند این شیوه را وی با اشیاء نیز به کار می برد. اشیاء جان دارند. گویی جزئی از کاراکترهای داستانند و به واقع نشان از جدایی دارند. این اشیا در کنار حیوانات و حشرات در کار نوعی تکثر معنا هستند تا متن را هر چه بیشتر معنا بخشند. همچون تیله هایی صیقل خورده که هر چه بیشتر بهشان خیره شوی چیزهایی بیشتری در آن ها خواهی دید. بهتر است نگاهی کنیم به بخش هایی از این تیله های غلتان در بستر داستان های مجموعه:

 بادبادک در داستان های بای-باغبان همیشه غائب در داستان اتللو که من دوست دارم شی بناممش- لک لک های روی کاشی داستان سگ گنده- دست آهنی کنده شده در داستان جایی برای پرت کردن دست آهنی قراضه- زلزله در داستان خط فاصله- مگس و سنجاقک در داستان سوزن در کاه-پرنده هایی که با تک های باز به تیر چراغ برق می خورند در داستان دوران- موریانه ها و موش ها در داستان پدربزرگ در تاریکی و در نهایت خود پرتقال در داستان در کمال پرتقال که ما را با مسخ مردی مواجه می کند که کابوسی ست بین خیال و واقعیت. این فرآیند معمول است که با تکه ای قصار همراه باشد. برای مثال در داستان دَوَران راوی ناگهان می گوید: گل ها گیلاس داده اند.

عبارتی شگرف و حیران که عین یک هوک به گیجگاه مخاطب می خورد.

در تمام این داستان ها این نشانه ها نوعی سرگشتگی بین موضوع داستان و اتمسفر جاری و ساری در فضای داستان را سبب می شود که با شروعی اگزوتیک و همچنین زبان طنز موجود درهر چه بیشتر فرو بردن متن در نوعی گنگی خاص دست دارد. کیکاووسی داستانش را با یک موقعیت آغاز می کند در واقع از مشکلی آشفتن است و آنچه نتوان گفت گفتن است. موقعیتی که ذات پیچیده ای دارد و تنها نوع روایت است که که ما را می فریبد و به شدت ساده است و با چاشنی طنز آرام آرام در مخاطب اثر می کند. هیچ پیچیده گی به لحاظ نثر در این داستان ها وجود ندارد. این ساده گی البته در برخی داستان ها سبب ایجاد نوعی شتابزده گی در به پایان بردن آن شده و شاید با بازنویسی های مکرر می شد نوعی درخشان تری از آن ها را می دیدیم. خط فاصله داستان گوی خوبی دارد. داستان گویی که اگر کمی دچار شتابزده گی نشود می تواند داستان های درخوری به ادبیات داستانی ایران اضافه کند.