اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

دفترچه خاطرات کثیف

 

نگاهی به رمان افیون نوشته ی شیوا ارسطویی چاپ اول فوریه 2006فرانکفورت

 

 

دیشب بالاخره با هر زور و ضربی که بود توانستم رمان شیواارسطویی را گیر بیاورم و سر راحت بر بالش بگذارم.نام کتاب افیون است. با یک طرح جلد بد.خونی که روی یک زن چادری می ریزد. ناشر کتاب نشر البرز فرانکفورت است.این رمان 256 صفحه ای به گفته ی خود خانم ارسطویی بهترین رمانش است و آن را بسیار دوست می دارد. همین طور شخصیت اول آنرا که شاعر معروف مملکت باشد و ما در رمان او را به نام پردیس می شناسیم.رمان درباره ی شخصی به نام شهرزاد است و او هم راوی این ماجراست. ارسطویی رمانش را از دیوانه خانه ای که راوی در آن حضور دارد آغاز می کند.با هر شوکی که به وی منتقل می کنند وی گذشته اش را به یاد می آورد.وی در این سطور بسیار موفق عمل می کند ومی تواند تا حدودی از زبان پیشین خود فاصله بگیرد و همین 50 صفحه ی آغازین کتاب را جذاب و در حد شاهکار جلوه می نماید. اما ارسطویی دوام نمی آورد و در سراشیبی ئی می غلطد که متاسفانه در بیشتر کتابهایش به دام آن غلطیده. وی تا یک جایی از فضای دیوانه خانه روایت می کند و تا حدودی از تخیل خود سود می برد اما در واقع پس از آن است که ارسطویی به وراجی ناخوداگاهش پناه می برد. بطور مثال وی در بیان دیدار معروفش با نویسنده ی مشهور گلشیری- به بیان خودش- و زندگی با شاعر معروف- خودتان حدس بزنید- و همین طور با بقیه ی مردان زندگی اش که یکی یکی سرو کله ی شان در رمان پیدا می شود بسیار بسیار مبتدیانه عمل می کند و عین آن رویدادها را بدون کم و کاستی مو به مو وارد جریان روایت می کند و بدین ترتیب از ذات رمان فاصله می گیرد. ما دیگر ترکیبی از تخیل و واقعیت را نداریم بلکه آنچه پیش روی ماست زندگی واقعی خانم ارسطویی در خانه ی این و آن است که بیشتر کتاب را به یک دفترچه ی خاطرات تشبیه می کند. یک دفترچه خاطره ی کثیف پر از افشاگری و مچ این و آن را گرفتن و البته خود خانم ارسطویی درین میان طبق معمول یک زن مظلوم واقع شده است که در نهایت به کشور سوئد هم پناهنده می شود از شر این مردان بد. وجالب اینجاست که ماجرای اقامت یکساله اش در سوئد را هم مو به مو بدون کم و کاستی پیاده کرده به طوری که من که کمابیش این ماجراها را  شنیده بودم گاهی از رمان پیش می افتادم!!!!مطمئنن مخاطب آگاه با این سوال روبرو می شود که "خب که چی خانم ارسطویی این ها به پیشبرد آن خط روایی روان پریش و فوق العاده ی اول رمانت چه کمکی می کند؟ من فکر می کنم ارسطویی با چند مشکل مواجه است:

ارسطویی به دنبال تخیل نیست و از تخیل هم خارج شده و همین باعث می شود رو به

داشته های زندگیش بیاورد. داشته هایی که به مرور زمان خالی شده اند و باعث در وری گویی میشوند و از عالم داستانی دور.

ارسطویی در جایی می گوید که نباید برای شخصیت های این رمان مابه ازای بیرونی فراهم کرد.بسیار خب اما وقتی شما می خوانید که وی با نویسنده ی نمازخانه ی کوچک دیدار می کند یاد چه کسی می افتید؟ فهیمه رحیمی؟ یا نام بن بست معروف خانه ی شاعر ما ودیدارش با کاردار فرانسه؟!!!!!!یا آن فیلمساز معروف.

نه من نمی توانم این را رمان بنامم. وی به ورطه ی خودگویی و منیت افتاده و این کلکش را کنده.تنها سلاح ارسطویی حالا آرشیو رنگارنگ خاطراتش است.قدرت نوشتن ارسطویی ته کشیده زیرا دیگر با تخیلش سرو کاری ندارد و چسبیده به عالم واقع خودش.   

نظرات 18 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:38 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com

سلام

مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم
موفق باشی

ستاره چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:38 ب.ظ http://kolbe-roya.blogsky.com/

موفق باشی

اکسیر چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ب.ظ

هادی جان چون مبحث تخصصی است نظری ندارم برایت ارزوی توفیق دارم..

آنتیگون چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:12 ب.ظ http://antigon.blogsky.com

کتابو نخوندم...

مسعود چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:41 ب.ظ http://looyatan.blogsky.com

هادی جان مگر در رمان ژانری به نام اتو بیو گرافی نداریم شاید این هم از آن قما ش است چرا روایت کارهای ارسطویی که همگی اول شخص هستند ودر ادبیات زنان ما سابقه کمی دارد چرا جسارتش را جدی نمی گیری و آن ما به ازا ها را هم جدی نگیر قربانت خیلی خوبه جدیدن خیلی تند تند می نویسی مثل ذاینکه اوضاع بر وفق مراد است یا هو

بهروز پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:32 ق.ظ http://www.nevisa60.blogfa.com

سلام
هادی جان امیدوارم خوب باشی
به ما سری نمیزنی
داریم با هدی بهروز تو شیراز کار هایی میکنیم
دعا کن بتونیم خبرت میدیم
من قرار بود این هفته بیام بندر نشد
اما شیراز منتظرت بودم که هادی گفت نمیای
به هر حال قبل از اینکه راه بیفتی به من خبر بده
هادی زیاد این روزها هوش و حواس نداره

شپلوت پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ق.ظ http://agha-khare.blogfa.com

سلام . اومدم به رفیق دانشجوم سر بزنم دیدم براش کامنت گذاشتی و منم اومدم اینجا ترو ببینم . مطلب امیر رو که خوندم جذب شدم .
نوشته زیبایی بود . راحت و روان ! میشد با اون به راحتی ارتباط برقرار کرد و این یعنی یه چیز خوب

پیله پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:57 ب.ظ

حالا اری با سرحدیو گپ ازنی؟....

آنتیگون پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:32 ب.ظ http://antigon.blogsky.com

خطر تناول سگ...خوشهال میشم بخونیش...

سیاورشن شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.siavarshan.blogsky.com/

سلام هادی ...ممنون از نظرت ....ولی یک چیزی کاش دلیل معرفی این بانوی عزیز را هم بنویسی ...هر چند برهمگان روشن است ولی دوست داریم برای معرفی از قلم کسانی که معرفی کرده اند استفاده کنیم ...و درباره کامنت اخیرت : هیچ کدام از کامنت های اصلی تایید نشده اند ...خط آخر فراخوان را بخوان ....

مسعود شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ب.ظ

یکشنبه برو حتمن زنگ می زنه

بردستانی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ب.ظ

هادی جان با یک تکه از حرفت موافق نبودم. آن جا که گفته ای: قدرت نوشتن ارسطویی ته کشیده. این خانم کی قدرتی داشته که حالا ته کشیده؟ یکی نداند و نخوانده باشد فکر می کند خبری بوده.
این هایی که می بینی فقط خانومند. می دونی؟

آره دیگه....

آنتیگون شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:53 ب.ظ http://s2.danceage.com/playme.php?track_id=1&id=1082

لینک وب یه آهنگه...

سلام هادی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ق.ظ

دلم برات تنگ شده کاشکی می دونستی+میدونم که نمی تونی حدس بزنی من کی هستم

پری شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:55 ب.ظ

هراس من همه باری از بیهده مردن است/کاشکی تو بودی/ کنارم/ اینجا..........
هراسونم هادی.....پیدات نمی کنم. حالا دیگه حتمن خیلی دوری از من....
چرا میلاتو جواب نمی دی؟
منتظرم.....

خانم ثابتی یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.discourse.persianblog.ir

نقد شما را خواندم. کتاب را هم دارم. مطلب شما من را مصر کرد که خواندن این کتاب را صدر فهرست نخوانده هایم منتقل کنم.
می دانی دوست عزیزم ضمن احترام به نظر تو ، اما معتقدم برای نقد یک کتاب یک راه اینست که ابتدا از حواشی بپرهیزیم و به متن بعنوان یک اثر مستقل نگاه کنیم. نقد خود را با اشاره مستقیم به صفحات کتاب علمی و منحصر به فرد کنیم. من اگر شیوا ارسطویی را نمیشناختم و با آثار او آشنا نبودم و یا این کتاب را برای خواندن در اختیار نداشتم ، با خواندن نقد تو فقط به ایده شخصی تو در باب شخصیت نویسنده و کلیاتی در باره شیوه نوشتن او پی می بردم و نه کتابی که بعنوان یک اثر مستقل پیش رو یم است.
دلم می خواهد باز موجباتی پیش بیاید که گذرم به خانه شما بیفتد و خواننده نوشته هایتان باشم.

[ بدون نام ] جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ

چگونه میتوان درایران به این کتاب دست پیدا کرد اگر میتوانی کمکم کن ممنون

مجید قنبری یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ

شما را نمی دانم ولی من با نهایت تاسف و تاثر باید اضافه کنم که کلک خانم ارسطویی خیلی پیش از این ها و بعد از یکی ، دو اثر اولیه اش کنده شد . آن هم توسط باندهای کثیفی از روشنفکران و نویسندگانی که چون گرگان گرسنه در کمین چنین استعداهایی نشسته اند . مثال ها خیلی فراوان اند . شما خانم فریبا وفی را نگاه کنید ، خانم شریفیان را ، سپیده شاملو را و . . .که همگی پس از نخستین اثر خود به یک باره تبدیل به آشغال نویس شدن .
چقدر خوب است که از اعضای این باند کثیف به گوشه و کنایه یاد نکنیم و نام آنها را با شجاعت افشا کنیم و مقاصدشان را .
چرا که هم من و هم شما می دانیم درست همین الان این آقایان نویسنده و روشنفکر و پیشکسوت پروژه های جدیدی را زیر دست دارند . اگر بخواهید من می توانم نام تک تک شان و نام قربانیان شان را برای تان بنویسم . باکی هم نیست چون خدا را شکر ما که قرار نیست در آینده ی نزدیک برنده ی
جوایز تاق یا جفت باشیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد